
همیشه فکر میکردم وقتی برسم دانشگاه از دست درسهایی که به دردم نمیخوره رها میشم و میتونم خیلی تخصصی تر به درسهایی بپردازم که واقعا در راستای علاقم هست. هفته دوم دانشگاه دیگه خیلی از دانشجوها اومده بودند یک روز مدیر گروهمون اومد برامون صحبت کنه آدم بدی نبود ولی یکم حس غرور داشت و میخواست ماها رو تحقیر کنه که خودش بزرگ جلوه کنه توی یکی از جملاتش ما رو دانشآموز خطاب کرد یکی از بچهها به معنی تصحیح حرف استاد بهش گفت
- دانشجو نه دانش آموز
استاد - نه شماها هنوز فکر میکنید اینجا مدرسست و به معنی واقعی دانشجو نشدید
من که بهم بر خورده بود از این رفتار استاد گفتم
- پس اگر ما دانش آموزیم شما هم معلمی نه استاد
همه زدیم زیر خنده و کلی بحث دیگه شد استاد از بچهها میپرسید
- چرا اومدید رشته مهندسی نرمافزار؟
هرکس جوابی میداد و بعضی از جوابها برام خیلی عجیب بود مثلا یکی گفت
- من چند تا رشته رو زدم اول مهندسی صنایع فلان دانشگاه و بعد فلان رشته از بهمان دانشگاه و مهندسی نرم افزار رو هم آخر همه زدم
با خودم فکر میکردم چطور میشه اینطوری رفتار کنی و شخصیتی برای رشته تحصیلیت و کاری که میخوای در آینده انجام بدی قائل نباشی یعنی واقعا مهندسی صنایع و مهندسی نرم افزار برای طرف هیچ فرقی نداشت.
در این بین یه عده هم گفتند برای این که بازار کار این رشته خوبه و ...
نوبت به من رسید من گفتم
- من از دوران راهنمایی به کامپیوتر علاقمند شدم و خیلی هم علاقمندی به هک داشتم و برنامه صفرویک رو دنبال میکردم توی یکی از قسمتها یکی از اساتید دانشگاه امیرکبیر به اسم سهیل مهمون برنامه بود و من پیامک دادم سوال پرسیدم که چطور میشه هکر خوب شد؟، استاد سهیل جواب داد خب نمیشه همچین چیزی رو مستقیم توی برنامه تلوزیونی جواب داد ولی اگر بخوام در کل بگم هر هکر قطعا برنامهنویس خیلی قوی هست. من هم از همونجا تصمیم گرفتم برنامهنویس بشم
استاد خنده ای کرد و به دنبالش همه کلاس بهم خندیدند
استاد - پس میخوای هکر بشی اشکال نداره شاید الان خیلی ایدهای از رشته نرمافزار نداشته باشید ولی کم کم باهاش آشنا میشید و تجربه کسب میکنید
یکی از بچهها پرسید
- استاد بازار کار برنامهنویسی خوبه ؟
استاد - بله برنامهنویسی تنها رشتهای هست که توش کار زیاده من خودم تابحال نزدیک به 1500 تا سایت طراحی کردم
بچهها همه تعجب کردند من گفتم
- استاد دیگه شما کنترات برداشتی سایتی نمونده بچهها بزنند
همه خندیدیم و استاد ادامه داد
- نه توی این رشته خیلی کار هست
من - استاد هزینه طراحی یک سایت چقدر هست ؟
استاد - حدود 1.5 میلیون
من - استاد پس اگر اینقدر بازار خوبه و شما اینقدر پول در آوردید برای چی دانشگاه تدریس میکنید ؟
استاد خنده تلخی زد و گفت
- نه خب همه سایتها رو هم برای پول طراحی نکردم که حالا خودتون هم شروع کنید متوجه میشید که برای این که بتونی توی بازار سری توی سرها در بیاری نیاز هست کلی کار رایگان بکنی ؟
با خودم فکر کردم 1500 تا سایت خیلی زیاده برای نمونه کار و رفته بودم توی فکر که این بازار اینطوری هست یا استاد اشتباه مسیر رو رفته ؟
کلاس بعد کلاس برنامهنویسی مقدماتی بود در واقع همون کلاسی که هفته پیش هم برگزار شده بود و استادش تمام کلاس رو به آشنایی با بچهها پرداخت. سر کلاس حاضر شدیم و استاد وارد شد و شروع کرد به سلام و احوال پرسی و باز روند معرفی بچهها به بهانه این که الان کلاس رسمی تر شده و همه سر کلاس حاضر شدند البته استاد بعد از سلام و احوال پرسی یه کتاب هم معرفی کرد که گفت تهیه کنیم برای کلاس، کتابی به اسم «آموزش مباني كامپيوتر و برنامه نويسي به زبان ++C» از انتشارات ناقوس. و البته استاد تاکید کرد که باید زمان انگلیسیمون رو قوی کنیم چون بدون زبان انگلیسی نمیشه توی این رشته پیشرفت کرد. من قبلا انگلیسیم خوب بود توی کنکور هم خوب زدم و کلاس زبان هم رفته بودم چند ترم که اینها همش باعث شده بود خیلی از انگلیسی متنفر یا فراری نباشم ولی خیلی از دوستان توی کلاسمون تا اسم انگلیسی اومد اخم کردند و سرشون رو به گوشیهاشون گرم کردند.
در بین بچههای کلاس چند نفری به نظرم خلق و خوشون مثل خودم بود و موارد خوبی برای دوستی بلند مدت بودند یکی از اونها اسمش رضا بود که فوق العاده پسر خوش مشربی بود. من برای این که صمیمیتم با بچهها بیشتر بشه با این که دانشگاه توی شهر خودمون بود توی روز مدام میرفتم پیش بقیه توی خوابگاه و سعی میکردم بیشتر بچهها رو بشناسم.
قسمت بعد «تلفن سکهای»